این واقعیتی است که در دنیای وب همه چیز باید قابل اندازهگیری باشد، اما باز هم در زمینه محتوا ما نمیتوانیم همه چیز را اندازه بگیریم. زیرا محتوا با دل و احساس مردم سروکار دارد و احساس متر پذیر نیست. اما مخاطب خود را بشناسیم که چه بشود. آیا متنها همه برای مخاطبان خاص نوشته میشود. نمیتوان یک چیز نوشت که همه بخوانند و لذت ببرند؟ در این قسمت از آکادمی آموزش تولید محتوای دیاکوبین ما با سوال جالبی درگیر هستیم.
جواب من مثبت است اما به شرطها و شروطها و شرط و شروط من هم ساده ساده است، باور کنید شما باید فردوسی دوم حافظ دوم و سعدی دوم باشید، که متنتان را همه بخوانند و از آن لذت ببرند تازه در این حالت هم باز کسانی هستند که دست به نقد شده، شما را بکوبند بگویند که فلانی ذوق چندانی در نوشتن ندارد. این همیشه پیش میآید. پس شناختن مخاطب اولین راه کنترل آرمانگرایی شماست.
از طرفی به یاد داشته باشید که مردم برای خواندن یک مطلب در دنیای وب بیشتر در موتور جستجوی گوگل کلمهای را سرچ میکند و موتور جستجوی گوگل مطالبی را انتخاب میکند و به مخاطب نشان میدهد. خیلی کم پیش میآید که گوگل برای بسیار از کلمات کلیدی یک صفحه را انتخاب کرده در بالای صفحات نشان دهد.
سرنوشت طعم موز میدهد
این موضوع مرا به یاد داستان آشپزی فرانسوی در جزیره در اقیانوس آرام میاندازد. روزی روزگاری پیش از این در قبیلهای تازه تمدن دیده، در جزیرهای زیر پونز نقشه وسط مَسطهای اقیانوس آرام پست، اشتباهی کتاب آشپزی فرانسوی را آورد که به زبان این مردم هم اتفاقا ترجمه شده بود.
کتاب را با عکسهای اشتها برانگیزش گشودند و اول فکر کردند جادوست، اما بعد فهمیدند که این چیزها را در آن سوی آبها میپزند و میخورند. البته این دست آورد عظیم، بعد از آن به دست آمد که، ساکنین این جزیره دور افتاده چند برگی از کتاب آشپزی را خوردند و دلدرد گرفتند.
یکی از اهالی که از دیگران آرمانگراتر بود، عزم جزم کرد که از روی این کتاب برای جشن سال نو چند غذای خاص فرانسوی بپزد. او کتاب را با دقت بررسی کرد و غذایی را انتخاب کرد با نام سوفله پنیر. این غذا یک چیزی میخواست به نام فر، که بعد از بررسیها فهمیدند همان تنور خودمان است و با هزار دردسر اول یک تنور نو بنا کردند تا غذای فرانسوی در آن به خوبی بپزد.
بعد نوبت به مواد اولیه رسید این مواد عبارت بودند از تخم مرغ، پنیر موزارلا، ادویه و چند تا چیز دیگر. اندکی این دانشمند قبیله فکر کرد و سعی کرد این مواد را پیدا کند.
تا یادم نرفته است بگویم، این قبیله از نارگیل و موز تغذیه میکردند و زیرا در جزیرهای وسط اقیانوس آرام زیر پونز نقشه، آن پایینها، چیز خوردنی دیگری از زمین در نمیآمد. اساسا، تمام خوراکیها اگر گرد بودند نارگیل بودند و اگر دراز بودند موز.
نابغه جوان، گشت و گشت و دید این چیزی که به آن میگویند تخم مرغ شبیه موز زرد است، که لهاش کردهاند. گفت احتمالا همان مزه را هم بدهد، بجای تخم مرغ موز ریخت. پنیر هم خیلی شبیه نارگیل بود پس بجای آن هم نارگیل ریخت، ادویه هم مانند موز خشک شده آسیاب شده بود. این کشف هم او را به پخت سوفله پنیر فرانسوی نزدیکتر کرد. همه را ریخت در پاتیل یه هم مشتی هم زد و گذاشت در تنور، نوشته بود بیست دقیقه و رأس ساعت هم درآورد. بوی خوب نارگیل و موز همه جا را برداشته بود اما مردم ده که گوش تا گوش نشسته بودند، بلکم یک لقمه غذای فرانسوی بخورند را چندان امیدوار نکرد؛ چون بوی غذا شبیه گوش کوبیده موز خودشان بود. رؤسای قبیله اول یک لقمه جون دار گرفتند خوردند، اما چیزی هم نگفتند.
از پاتیل خیلیها خوردند اما نظر خاصی نمیداند، تنها به غم فلسفی خاصی فرو رفته بودند شب هنگام وقتی برای شام چند تن از متفکرین قبلیه دور هم نشسته بودند و چند تا موز را هم سر سیخ چوبی روی آتش کباب میکردند؛ با یک دیگر از غم فلسفی بزرگی میگفتند، که بین قبله جاری شده بود. موضوع تفکرات عمیق آنها این بود: حتی فرانسویها هم طعم یک نواخت موز را در زندگی شان باید تحمل کنند و این مزه است که همه دنیا را فرا گرفته است. سرنوشت طعم موز میدهد.
بله اگر قرار بود همه مردم دنیا ده دوازده تا متن را میخواندند و همه این متنها همه کارهای مردم را راه میانداخت کل دنیا مانند زندگی و روزمرگیهای مردم جزیره زیر پونز یک طعم و یک مزه را میگرفت. اصلا دیگر احتیاج به تولید محتوا نبود همان دهتا را حفظ میکردند هر جا هم که متن لازم میشدند از حفظ سر صف، همان ده دوازده متن را میخواندن دیگر ما هم میرفتم غاز میچراندیم، چیه والا.
دوست عزیزم شما باید مخاطب خود را به گروه خاصی محدود کنید زیرا دنیا، دنیای تنوعهاست. هر مخاطبی طعم خاصی از متن تو میخواهد و ذائقه هر مخاطبی شکلی را میپسندد. ما باید مخاطب خود را بشناسیم تا مزه دهان او را بدانید.
روش شناخت مخاطب پیشینی
این روشها هم قبل از آن است که شما محتوایتان را به انتشار گسترده بگذارید. برای همین هم عملا بررسیهای پیش از انتشار نام گرفتهاند یا بررسیهای پیشینی.
مرحله اول فرض کردن: خوب حالا این مخاطب را باید چگونه بشناسیم، جواب ساده است. اول باید پیشبینی کنید باید فرض کنید چه کسی دوست دارد حرفهای شما را بشنود. این کار شبیه خیال پردازی دختران نوجوان قدیم، از مرد رویاهایشان است. البته همیشه کار به شاهزادهای با اسب سفید ختم نمیشود. فرض کنید چه کسی به شما بیشتر گوش میدهد. فرض کنید شما مشکلات چه کسی را برطرف میکنید. در یک کلام فرض کنید به درد چه کسی میخورید.
البته خانواده خود و دوستان خود را از این دایره حذف کنید. به خصوص دوستان نزدیک.
مرحله دوم آنالیز رقبا: رقبای خود را هم بررسی کنید همیشه رقبای شما یک مشت بیشعور نیستند که هیچی حالیشان نمیشود. آنها کسانی هستند که کار میکنند و اتفاقا از شما بیشتر مشتری دارند. و شما باید از آنها بهتر باشید.
در فضای وب یک قاعده خیلی مهم وجود دارد. هر چی رقیبت هست، باش و مقداری بیشتر از او
مرحله سوم آنالیز بزرگان: حالا وقت آن است که کمی هم زبان خارجی بلد باشید و سایتهای موفق در سطح بینالمللی را بررسی کنید. در این حالت شما استانداردهای کار خود را به دست میآورید. بگذارید موضوعی را که تجربه شخصی خودم است را با شما در میان بگذارم؛ هر چقدر که میتوانید برای این مرحله وقت بگذارید حتی اگر وقتی از مرحله قبل بکاهید و بر این مرحله بیفزایید.
قدم دوم بررسیهای پسینی
خوب شما محتوایتان را به صورت منظم و گسترده منتشر کردهاید. چند وقتی است که از کار شما میگذرد و سایت شما مقداری بازدید گرفته است در این حالت باید از آنالیزهای خاص دیگری هم در کنار کارهای قدم قبلی استفاده کنید شما حالا سایتی دارید که میتوانید در آن نظرسنجی کنید. میتوانید این نظر سنجیها را در توییتر و اینستاگرام هم انجام دهید. اگر نتایج معنیدار نبود به یاد داشته باشید که احتمال خیلی قوی سوالات شما چندان درست نیست. چیزیهایی را بپرسید که فکر میکنید در آن ضعیف هستید. این که به کسب و کار خود بدبین باشید و در برابر آن سختگیر باشید بسیار خوب است. همیشه بدترین احتمال را فرض کنید و برای بدترین احتمال آماده باشید.
همین طور از تستهای رفتار کاربر استفاده کنید. این تستها به شما میگوید کدام صفحه و کدام متن بهتر و بیشتر دیده و خوانده میشود.
به شبکههای اجتماعی مراجعه کنید ببینید خوانندگان پروپاقرص شما، آنهایی که همه یا بیشتر پستها را لایک میکنند چگونه آدمیهایی هستند.
با این دو قدم که باید به صورت منظم و پیگیرانه انجامش دهید؛ کیفیت مطلب شما هم سطح مخاطبانتان میشود. البته وقتی شما به سطح مخاطب خود رسیدید میتوانید سطح سلیقه او را هم افزایش دهید. اما اول باید با کفشهای او راه بروید.
یادتان باشد مخاطب شما آن کسی است که باید کفشهایش را بپوشید و با آنها راه بروید.
خلاصه چگونه مخاطب خود را بشناسیم
- ما برای این که مخاطب خود را بشناسیم باید آنها را به گروه یا گروههایی خاص محدود کنیم
- دنیا، دنیای تنوعهاست. به همین دلیل باید در نوشتههای تنوع وجود داشته باشد.
- تنوع در اقلیم و فرهنگ سبب تنوع ذائقه مخاطبان میشود
- راههای شناخت مخاطب به راههای پسینی و پیشینی تقسیم میشود
- این دو قدم یا دو روش قبل از انتشار گسترده و محتوا و بعد از انتشار گسترده محتوا به دو عنوان پیشینی و پسینی تقسم شدهاند.
- در قدم پیشینی شما مخاطب خود را فرض میکنید، رقبا را آنالیز میکنید، بزرگان بازار را بررسی میکنید.
- در قدمهای پسینی شما باید رفتار کاربر روی سایت خود بسنجید، از مخاطبانتان نظرسنجی کنید.
- از شبکههای اجتماعی غافل نشوید کسانی را که همیشه شما را میخوانند حتما بررسی کنید. ببینید چه خصوصیات و چه علایقی دارند.
تمرین: سایت نوین مارکتینگ را بررسی کنید و نوع مخاطبان آن را به دست آورید. یافتههای خود را در کامنتها بیان کنید.
۰ ۰ votes
امتیازدهی به مقاله
نظرات کاربران (0)