در جلسات درس یک دوره میان آکادمی آموزش تولید محتوا، گفتیم که زبان مجموعهای از نشانهها است و نظام نشانهها زبان را میسازد. برخی از این نشانهها تصویری و برخی دیگر صوتی هستند. اما حتی مواردی که با اعصاب چشایی، بساوایی(لامسه) و بویایی ما سر و کار دارند و در حافظه ما ثبت و ضبط شدهاند نیز تشکیل دهندههای بخشهایی از زبانند.
اما این که ما بدانیم این همه جزئی از زباناند با آن که ما بدانیم باید از هر یک از اینها چگونه استفاده کنیم خود دو موضوع متفاوتاند.
برای این که دایره زبان را گسترش دهیم باید مانند یک تعمیرکار عمل کنیم. یک ماشین را فرض کنید. اشکالی دارد و درست راه نمیرود. برای درست کردن آن دهها آچار و ابزار پیش روی شماست از کدام یک استفاده میکنید. پر واضح است از آن آچاری که در کاربرد آن بیشتر مهارت دارید. از این رو در تعمیرگاهها آچارهای گرانقیمت و حساس را دست ناشی و تازه کار نمیدهند. یک مثل دارند که میگویند (آچار جغجغه را دست بچه نمیدهند). تعمیرکار ماهر است که باید از آچار گرانقیمت استفاده کند و تعمیرکار ناشی باید آچار بیکیفیت، دست بگیرد.
حالا به دنیای عظیم نظام نشانهها بازگردیم. مهارت خاص شما در استفاده از زبان عملا در استفاده از هرچیزی است. هر چیزی به شرط آن که در زبان شما موجود باشد. زبان کارش حمل پیام است. هر پیامی یک صادر کننده دارد و یک دریافت کننده. کار صادر کننده پیام آن است که بداند و اطمینان حاصل کند که توانایی دریافت در گیرنده وجود دارد.
شناخت دایره واژگانی، عادات، رفتار، حرکات، تفریحات، اعتقادات و هر چیز دیگری که زندگی و روزمرگی گیرنده پیام شما را میسازد میتواند برای کار شما مفید باشد.
در درس پیشین درباره تولید محتوا برای پرسوناهای متفاوت صحبت کردم و الان هم در همان راستا میخواهیم به کار بپردازیم.
کار را با یک مثال ادامه میدهم. من متولد دهه شصت هستم زمانی که جنگ بود و خشونت عجیبی در جامعه رواج داشت. خشونتی که برای ما مقدس بود و ما برای آن ارزش قائل بودیم. بیشتر اسباب بازیهای من را انواع تفنگ تشکیل میداد. و بیشتر بازیهای دوره کودکی من بازیهایی بود که در آن گروهی انسان بد را میکشتیم. خیلی دوست داشتم تفنگهایم به نمونه واقعی آن نزدیک باشد و از همه مهمتر صدا و آتش و تیریهم از لوله آنها درآید و شلیک شود. کاملا مانند نمونههای واقعی تفنگ ” این اهریمنی ابزار بنیان کن” به قول فریدون مشیری .
چند وقت پیش به اسباب بازیها یک کودکی دهه نودی نگاه میکردم نه تنها تفنگ کم داشت و تفنگ و ابزار جنگ اسباب بازی محبوبش نبود بلکه تفنگهایی هم که داشت مانند تفنگهای ما کپی برابر اصل نمونه واقعی نبود. او دوست داشت تفنگش مانند تفنگ آدم فضاییها باشد و لیزر شلیک کند.
این نمونه فکر و نشانههای جا افتاده در ذهن و زبان من و کودک دهه نودی را ببینید. حالا به صفحه اینستاگرام یکی از کارتونیستهای با استعداد روزگار ما بروید. مرتضی یک سری کارتون دارد به نام بحران میانسالی. شخصیت او در برابر تمام بدیها دوره زمانهاش تنها یک کار میکند و آن هم دست به اسلحه شدن است. شخصیت مرتضی که اتفاقا نام او هم مرتضی است و دچار بحران میانسالی شده است و ناسازیهای اجتماعی خود را نه با گفتگو بلکه با سرب داغ گلوله، حل میکند.
من به عنوان یک دهه شصتی با کارهای مرتضی کاملا ارتباط برقرار میکنم خشونت موضوعی است که در ذهن من نقش بسته است، آن هم از دوران کودکی. نشانههای خشونت مقبول و حق به جانب در ذهن من از دوره کودکی نقش بسته است. این معنا که با یک سری نشانهها میتوان خشن خوب و با یک سری از نشانهها میتوان خشن بد بود.
اما برای کودک دهه نودی، برای کسی که در سوئد زندگی میکند برای کسی که آخرین جنگی که در پشت دروازههای خانهاش دیده حدود ۷۰ سال پیش بوده است و تازه خودش هم آن را ندیده شاید از زبان پدر بزرگ پیرش چیزی شنیده است. برای اینان خشونت و نشانههای آن با تمام طول و تفصیلی که از آن سخن گفتم؛ دریافتنی است؟
این است که کودک دهه نودی ترجیح میدهد با ماشین و لگو بازی کند و من دوست داشتم تفنگ بازی کنم.
تولید محتوای مرتضی در سری کارهای بحران میانسالی، همگی با درک نشانههای نسل خود اتفاق افتاده است. این درک را سینمای وسترن دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی هم شاهدیم. سینمایی که در آن قهرمانان گاوچران دست به هفتتیر میشدند و ماجرا میآفریدند. این دوران زمانی بود که اروپا و آمریکا و البته کل دنیا، تازه از جنگ دوم جهانی سر بلند کرده بودند. نشانههای خشونت و تقسیم خشونت به خوب و بد برای این مردم کار راحتی بود.
حالا بیایید با هم تمرین کنیم. در این تمرین میخواهیم نشانهای را پیدا کنیم که برای همه قابل فهم باشد یعنی چه کودک دهه نودی و چه من دهه شصتی و چه حتی کسی که سالهای سال قبل یا بعد از من و تو زندگی میکند آن را درک کند. این نشانه باید برای همه ما مشترک باشد. همه ما باید در هر حالت زندگی و هر شکل آن درک مشترکی از آن داشته باشیم.
تمرین برای انتخاب نظام نشانههای درست
به نوع این نشانه باید وجه مشترک همه انسانها با هم باشد. آدمهای داستانی را فرض کنید که هر یک دنیایی بسیار متفاوت دارند. قرار است در یک خانه جمع شوند. به لیست افراد نگاه کنید. و سعی کنید دریابید چه نظام نشانههایی میتواند همه اینها را گرد هم جمع آورد.
- یک لات بی سرو پا که کارش روده پاک کردن است(روده گوسفند پاک شده در صنعت سالامبور مصرف دارد و به خارج صادر میشود) شغلی است بسیار بیکلاس ولی بسیار پر درآمد.
- یک کارمند بانک. همسری پزشک دارد فوق العاده بافرهنگ اهل شعر و شاعری
- یک عقب افتاده ذهنی. بسیار عاطفی و حساس
- یک خانم سر خورده از همه چیز، که از شوهرش طلاق گرفته .
- یک مامان خانه دار، مامان دو بچه کوچک ناز دارد و البته باردار یکی دیگر که پا به ماه است.
- یک ناخدای عرب ساکن بنادر جنوب. قوی و تنومند و بسیار با جذبه
خوب فکر کنید. این جمع اضداد را چه نظام نشانههایی میتواند برای چند روز در خانه نگه دارد. به مهم ترین آنها فکر کنید.
جواب در یک کلمه خلاصه میشود آن هم مادر است. باور کنید هیچ مفهومی میان این افراد وجود ندارد هر کدام دنیایی عظیم را با خود حمل میکنند. هر کدام در زندگیهای خود چنان غرقاند که اگر چیزی به غیر از مادر، آنها را به گرد یک دیگر فرا بخواند باز هم نمیتواند جمعشان کند و کنار هم نگهشان دارد. این جمع عجیب و غریب که از آنها یاد کردم، شخصیتهای فیلم مادر زنده یاد علی حاتمی هستند. دنیای هر یک از آنها بسیار از یک دیگر دور است، اما یک نشانه در همه آنها مشترک است و آن هم مادر است که همه را به خانه قدیمیشان فرا خوانده. او آنها را برای دیدار آخر گرد هم جمع کرده است. زیرا میداند که چند روز دیگر میمیرد. علی حاتمی روی نظام نشانههای خاصی را انتخاب کرده که برای او و هم دورههایش بسیار آشنا بود.

نظام نشانهها
شاید یک نفر که در سال ۱۳۹۰ به دنیا آمده و اکنون ۸ سال و ده سال دیگر ۱۸ سال دارد خیلی از حرفهای محمد ابراهیم برادر بزرگتر خانواده که یک لات بی سر و پا است را نفهمد. زبانی که برادر ناتنی با آن سخن میگوید مخلوطی از عربی و فارسی با لهجه بسیار غلیظی است این شخصیت چندان سر صحبت را با دیگران باز نمیکند. اما یک نشانه مانند نخ یک تسبیح این دانههای متضاد را کنار یک دیگر مینشاند و ماجرایی میآفریند که یکی از آثار جاودان تاریخ سینمای ایران از آب در میآید.

نظام نشانهها
حالا ماشین زمان را سوار شویم به آینده برویم آیندگان هم این توان را دارند که این نشانه مرکزی را فهم کنند. زیرا اولین چیزی است که آنان بر زبان میآورند. همه ما از این نشانه درکی مشترک داریم. همه ما آن را میفهمیم و از آن رسمِ بودن یاد میگیریم. حتی همه ما با این نشانه چالشهایی داریم. ولی همه ما او را دوست داریم.
این نظام نشانهها کم نیستند. مهم قرار دادن نشانه درست در جای درست است.
اما چرا به جای نشانه از کلماتی مانند فرهنگ، مفهوم و مانند اینها استفاده نمیکنم. نشانه جزئیترین شکل ساختن یک زبان است و زبان در معنای مجموعه نظامهای نشانهها اصلیترین سازنده هویت و فرهنگ مردم یک مرز و بوم. از این رو نظام نشانهها را بجای کلماتی مانند فرهنگ قرار میدهیم.
پس در نتیجه شما باید رابطهای میان نشانهها و البته میان صادر کننده و دریافت کننده نشانهها هم این رابطه باید برقرار باشد.
در درس بعدی پای را از نظام نشانهها فراتر مینهیم و به نگارش میپردازیم نگارش با انتخابهای ما شکل میگیرد با انتخاب واژه درست برای فرد درست و فضای درست.
تمرین نخست
نظام نشانههایی را پیدا کنید که در زندگی قدیم یعنی بیش از صد سال پیش نبوده است اما الان به شدت یافت میشود.
تمرین دوم
نظام نشانههایی را بیابید که در دوران قدیم به شدت یافت میشد و الان از آن کمتر اثری میبینیم
پاسخهای خود را درباره این دو نظام نشانهها در کامنتها بگذارید تا با هم در این باره بحث کنیم.
۰ ۰ votes
امتیازدهی به مقاله
نظرات کاربران (0)